اتّفاق
شاید برای هر آدمی بعد از یه اتّفاقِ خاص و بد پیش اومده باشه که با دلخوریِ تمام به زمین و زمان فحش بده که چرا این بلا سر اون اومده فقط! از شانس بدش گلایه کنه و کلّی آیۀ یأس بخونه که اطرافیانش هم با شنیدنِ اونها قلبشون به درد میاد و تمامِ تلاششون رو جهت دلداریدادن به اون فرد میکنن. امّا آیا این همۀ ماجراست؟
یه چیزی که عموما خودِ افرادِ مبتلابه بهتر از هر کسی میدونن اینه که اون اتّفاق اونقدرا هم اتّفاق نبودهها ولی خب چه کاری سادهتر از اینکه تقصیرها رو به گردن شرایط و شانس بندازن؟ مگه کنتور میندازه؟ کسی هم که سرزنششون نمیکنه اصلا!
کسی که چندین ماه سقفِ خونهش بعد از هربار بارندگی چکه میکرده و قدمی برای حلکردنش بر نداشته با پررویی تمام گلایه میکنه که بخشی از سقف خونه ریزش کرده و کلّی افتاده تو خرج.
کسی که قبل از ازدواجش دکترا تاکید کردن که آوردنِ بچّه یه ریسکِ خیلی بزرگه متاسفانه حق نداره از بودنِ یه جنینِ ناقص توی شکمش شاکی باشه و خدا رو به بیرحمی متهم کنه.
کسی که آبگرمکنش چندین بار تا مرز انفجار پیش میره و انقدر اقدامی نمیکنه تا بالاخره اون اتّفاقی که نباید بیفته میفته وجدانا نمیتونه فحش بده به زمین و زمان!
کسی که با انجام یه سری رفتارهای ناشایست مدام قلب همسرشو میشکنه و هیچ اقدامی هم در جهتِ بهبودِ اخلاق و رفتارش انجام نمیده و چشم باز میکنه و خودشو وسطِ یه رابطۀ تمومشده میبینه نباید کل روابطِ زناشویی رو ببره زیر سوال.
کسی که تو جاده بالای ۱۵۰تا سرعت میره و هر دفعه خدا رحمش میکنه که اتّفاقی نمیفته نباید به خودش جرات بده چرا چپ کرده و کلّی خسارت دیده!
و هزاران مثالِ دیگه که مخاطب از من بهتر بلده...
پس یه سری از پیشامدها شاید بصورتِ یک اتّفاق و در یک لحظه باشن امّا با نگاهی از زاویۀ متفاوتتر و از قضا دورتر نتیجهای هستن از چندین نشانۀ محرز و تکرارشده که متاسفانه با نادیدهگرفتهشدن یک اتّفاقِ بزرگتر رو رقم زدن.