

آقای امیرپلاس به مناسبت روز وبلاگ نویسی چالشی راه اندازی کرده و بنده هم شروع می کنم به نگارش مطلبی در همین مورد. البته فکر می کنم کسی دعوتم نکرده و حکم سیلی دارم (در جهرم به کسانی که بدون دعوت به عروسی می روند، سیلی می گویند) با این حال اگر دعوت شدیم و خبر نداریم اطلاعی دهید که کارت دعوتمان را نشانِ میزبان دهیم تا نسبت به ما فکر بد نکند :|


از روی وظیفه و با ایده ی وبلاگ یار آسمانی، شروع می کنم به نگارش مطلبی با حس و حال شهدا و شهادت :)
از وقتی معنای مرگ و زندگی رو فهمیدم، از خدا خواستم که مرگ بی حاصلی نداشته باشم. وقتی قراره آدمی بمیره و قطعا هیچ کس هم نمی تونه از دست عزرائیل فرار کنه پس چرا این اتفاق به بهترین نحو ممکن رقم نخوره؟ خب همین بهترین نحو ممکن یعنی شهادت و شهادت هم یعنی از خودت، زن و بچه و پدر و مادرت و از کلّی امیال لذّت بخش دنیوی بگذری برای اهداف معنوی خیلی بالاتر! البته که من باید دهنمو گِل بگیرم و به اندازه ی خودم آرزو داشته باشم ولی چه کنم که می گن آرزو بر جوانان عیب نیست اگرچه پیرمرد شدیم.

بنام خدا
از اونجایی که سکوتِ قابل توجّهی در فضای بیان شکل گرفته و روز به روز شاهد مشکلات جدیدتری در کنار این سکوت هستیم، انگیزه ای برای ایجاد این مطلب در حقیر ایجاد شد. قراره اگه دوستان استقبال کنن یه پویش همگانی برگزار کنیم و صدامون رو به گوش مدیریت بیان برسونیم که آیا کمکی از ما بر میاد؟
بهرحال همه ی ما نون و نمک این سرویس رو خوردیم و انصافا به نسبت رقبا سرویس بهتری هست پس بی انصافی هست که حداقل به مدیران این سرویس پیاممون رو نفرستیم.
خب توی این پویش قراره چه کاری انجام بشه؟
هر کس از حس و حال خودش در مورد بلاگ بیان بنویسه و بعد هم هر کاری، پیشنهادی، ایده ای برای رونق گرفتن این سرویس از دستش بر میاد رو بیان کنه!

به دعوت دوست عزیزم رهام و باز با ایده ی خودش، با مطلبی تحت عنوان یک جهرمیم در خدمتتون هستم!
- یکی نیست به این پسر بگه یه ناهاری شامی چیزی دعوتمون کن :|
خب خیلی خلاصه بگم جهرم توی استان فارس قرار داره و با شیراز حدود 200 کیلومتر فاصله داره، یکی از قطب های اصلی مرکبات توی کشور هست بخصوص لیموترش و لیموشیرین! فکر می کنم هممون لیموترشش رو حداقل یک بار خورده باشیم. زغالش هم که برای بچه های اهل دل حسابی معروفه، منظورم دل و جیگر و کباب هست و مدیونید فکر دیگه ای کنید. یه وزیر جوان هم که تحویل دولت داده که - آخ سرم، چرا می زنی؟ چرا گونی آوردید، ببخشید دیگه تکرار نمی شه - بگذریم :|
این روزها که همه چیز کرونایی شده، چند روز پیش متن مکالمه دو تا کدبانوی جهرمی رو توی یه کانال دیدم فکر کنم همون می تونه جذّاب باشه برای این چالش، بعضی از اصطلاحاتش خودم هم آنچنان وارد نیستم ولی تا جایی که در توان بود، پایان مطلب ترجمه شده، پیشنهاد می کنم حس خوندن متن اصلی رو نداشتید، ترجمه رو بخونید بدک نیست