قرارش را با یکی از دوستانش گذاشته، روز جمعه ای می خواهند با دوست دخترانشان بروند تفریح و حالش را ببرند که یکی از آنان گیر می افتد. از این جهت گیر می افتد که ما اعضای انبار به مغازه اش می رویم تا تمام اجناسش را وارد سیستم کنیم و از این به بعد شکل جدیدتری به فروشگاه بدهیم و به هر جنس بصورت تک تک یک لیبل بچسبانیم. او بهرحال فروشندۀ آنجاست و چون از قیمت ها آگاه است حضورش ضروریست.
در تکاپوی لغو برنامۀ تفریحی اش است که به هر سختی ای که شده، دوستش را متقاعد می کند که گرفتار است و نمی تواند بیاید. بعد از آن نوبت می رسد به دوست دخترش که این خبر را به او بدهد. تماس می گیرد و چون چندمتری با من فاصله دارد خواه ناخواه صدایش را می شنوم که به آن بندۀ خدا می گوید من نمی توانم بیایم، امّا اگر تو دوست داری با دوستم و دوستش برو و جای مرا حسابی سبز کن.
مدّت ها بود گوشیِ همسر هنگ می کرد و اذیّت. هربار تلاش می کردم آنرا سبک کنم و فایل های اضافی را حذف و یا بریزم در سیستم. با وجودِ انجامِ این کارها تغییرات محسوسی مشاهده نمی شد آخر مدل گوشی هم برای سال 2015 هست و آنچنان قوی نیست. یک روز پیشنهاد دادم بیا و بگذار گوشی را ریست فکتوری کنم شاید وقتی به حالت کارخانه برگردد کمی از بارِ این سال ها کم شود و سرعتش بهبود پیدا کند.
هر بار مخالفت می کرد و دل بسته بود به پیام هایی که از اوایلِ زندگیمان و دوران عقد به هم داده بودیم تا به الآن. پیام هایی که از چهارسالِ پیش روی هم انباشته شده بود و وقتی وارد قسمت پیام هایش می شدم و روی نام خودم کلیک می کردم به راحتی می شد حس کرد که گوشی دارد ریپ می زند.
چراغ چک ماشین روشن می شود، مغز متفکری به نام ECU تشخیص داده مشکلی وجود دارد. ماشین را به تنظیم موتور می برم تا عیبش را پیدا کند. دستگاه دیاگ را به ای سی یو وصل می کند و می گوید سنسور دمای آب و برقِ فنِ خودرو مشکل دارد بدو برو برقکشی! می روم پیش استادرضای برقکش و می گویم استاد رفته ام پیش تنظیم موتور و گفته سنسور دما و برق فن مشکل دارد. استادرضا همسایه اش که او نیز تنظیم موتوریست را صدا می زند و همسایه هم با دستگاه دیاگ می رود سراغ ای سی یو و می گوید مقاومت فن خودرو مشکل دارد سریع برو بخر تا استادرضا عوضش کند. مقاومت را خریدم و استاد عوضش کرد، تنظیم موتوری هم دوباره آمد و خطاها را پاک کرد و گفت برو حالش را ببر!
بعد از چند دقیقه رانندگی دوباره چراغ چک روشن شد، برگشتم و گفتم آقای تنظیم موتور، این که باز روشن شد. سیم ها را دستی زد و گفت برو اگر روشن شد فردا صبح بیا تا دوباره بررسی کنم. این بار به یک دقیقه هم نکشید و چراغ دوباره روشن شد امّا من مطمئن بودم دیگر به آنجا بر نمی گردم.