ما یه آمار داریم دیگه، آماری از زنان و مردانی که مجرد هستن، خب اگر من دستم به دهنم برسه لزومی نمیبینم که فیلَم یاد هندستون کنه، جای دوری هم نمیرم و تو همین آشناهای خودمون دست دو تا جوون رو میگیرم و میگم فلانی بسمالله، این پول و اینم تویی که از مشکلات اقتصادی مینالی و میگی نمیشه زن گرفت. مثل حلقۀ While توی برنامه نویسی هم یه دستور توی زندگیم قرار میدم و میگم تا زمانیکه جوان مجردی وجود داره و بخاطر مسائل اقتصادی ازدواج نمیکنه، من به خودم اجازۀ ازدواج مجدد نمیدم. حالا بنظر شما این حلقه تمومبشو هست که بخواد بره سراغ دستورات بعدی مثل ازدواج مجدد؟ من که فکر نمیکنم.

فکر کنم کسایی که دستی به فرمون دارن و پایی به پدال، میتونن این گفته رو تایید کنن که وقتی استارت ماشین رو میزنی و دوتا گاز میدی و صدای نفس ماشین به گوشت میخوره، قشنگ میتونی متوجّه بشی که ماشین قراره نرم کار کنه یا خشک! روزگار من به شخصه هم دقیقا همینطوریه و استارت هرروز از زندگیم تعیینکنندۀ روال اون روز تا آخر شب هست. کافیه مثل ماشین دستی به سر و روی خودم و افکارم بکشم و با لنگ یزدی، گرد و غبار افکارم رو تمیز کنم. اونروز دیگه صبر خودش میاد، حوصله میاد، لبخند میاد، حال خوب میاد، پول میاد و و و
از اونور کافیه حوصله نکنم دستی به سر و روی افکارم بکشم، یا آچارمغز بر ندارم و نشتیِ منفیجات رو سفت کنم. وجدانا جهنم میشه اونروز!

برای کسی مثل من که زیاد اهل بیرونرفتن و معاشرت نبود، ورود به مغازه یه چالش و فرصتِ خیلی خوب هست تا یکم آببندی بشم و ظرفیتِ موتورم تقویت بشه. امّا با همین وجود، اگه معاشرتی هم شکل می گرفت و یا بگیره سعی می کنم خوشبرخورد باشم مگر در مواردی خاص!
خب احتمالا متوجّه شدید من یه تیکهکلام دارم و عموما به دوستانِ آقا می گم "عزیزوم" که همین رویه رو توی مغازه هم پیش گرفتم و زیاد ازش استفاده می کردم تا این که دو نفر بعد از شنیدنِ این واژه جوابهایی بهم دادن که متوجّه شدم اوّل باید شخصیتِ طرف رو بسنجم و اگه ظرفیتِ شوخی و یا گرمگرفتن وجود داشت از این دست واژه ها رو به کار ببرم. حالا اون اتّفاقا چی بودن؟
می گویند سربازی در برف و سرمای بسیار شدید مشغول نگهبانی بوده، رهگذری از آنجا عبور می کند و در کمال تعجّب از او می پرسد تو چطور در این سرما طاقت می آوری و مشغول نگهبانی هستی؟ من الآن می روم و برایت لباس گرمی می آورم تا تو را از گزند سرما حفظ کند.